-
روزگار ما
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 16:59
رونوشت روزگار ما چقدر سیاه پر از گناه روزهای وصله زده به حادثه راستی سرخ تن پر از گناه صد دروغ روزگار ما آی ای همای تیره بال سرنوشت بیش از این سخت! روزگار ما فاصله رنگ خاکستری نجیب حدیث سنگ و آهن و غریب بودنی ست باز از نو نوشت باز این نوشته ها روزگار ما سرای بی سر هزاران بهشتی و جهنمی لیز خورده های پل روزگار ما صد...
-
شبهای خیال
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 12:11
شبهای یک خیال ترم خواب می شود با ماه چه آرزویی کنم تو را شوق نگاهی ندارم ای دریغ امید را به شام کدامین پسین کشم از لحظه ات رهایی نمانده است وین تار و پود منی را که یاد توست مهتاب ترین لحظه ای خدا در باورم خیال تو را می کشم گناه شبهای یک نگاه تو را در خیال خویش این باورم شب و روسیاهی ام 12/07/88
-
ایران
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 13:21
پشت این خطهای سنگی پای این دیوار انسان یه غرور جا گذاشته ست لای هر کلام دیروز حرفی از سنگهای سوخته جگرهای آه کشیده حسرت صبح طلایی ست پشت هر نگاه خسته روی هر ستون یه قامت به بلندای اصالت به وجودی آریایست به تماشای تو خورشید به تو ای که تا ابد هست به تو ای که ماندنی تر از تمام آسمانی پشت این خطهای سنگی حرفی از ایران...
-
سلام
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 11:23
در پستوی ذهنت از من به یادگار اشکی تمام سحر های آفتابی چشمانم کاش تمام نوشته هایم اسم تو بود کاش تو را می شد نوشت نامه هایم در رد نگاهی خیس اشتباه قلم بود تو را تو نوشت و من که تو را تو می دانم خجالت کاغذم تا شده اشکهایم نصیب تمام پیشانی سفیدش پشت به پشت سطرهای خجل سیاهی شب را می ماند و تو را سپیدی یک باز مانده یا...
-
ترانه ات
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 11:15
هرزه گی های قلم نانجیب مانده های کاغذم سیاه بنویس تا رقص گیرم در نت های باران ترانه ام شرمی آمیخته حرف اولم هنوز بوی دهانم ترانه ات و رقص نت ها شهوتی عظیم کاغذم را سیاه کرد زایشی نجیب ترانه های هر شبم باران می بارد عباس اسدی
-
سفر
چهارشنبه 6 آذرماه سال 1387 07:57
حرف از سفری نیست مرا هیچ به دلخواه دیری ست که دوشینه ی دردی چکد از ناوک جانم با من به سخن شکوه و این درد گلایه با این سفر رفته کجاست هیچ وداعی چاووش دگران بیت به بیت مصرع و مصرع بر رفتن من زار زنید با که بخندید از این همه رفتن و رسیدن و نماندن هیچ از تو ما و دگران بود نشانی دلخواه نباشد دگران نیز دگر از من نه مجالی ست...
-
اعجاز عشق
یکشنبه 14 مهرماه سال 1387 13:23
تداوم ریزش پائیزی امیدهایم غصه های تو علت گریه های آسمانی زلال اشک های تو پنجره های انتظار دلواپس لحظه لحظه های نگاهت اینجا را به نام تو شعر می خوانم تمام کلماتم خمار توصیف تو را شراب شعر می کنم فاصله ای نیست تا رسیدنم هنوز جای حد بد مستی ام را بوسه می زنم امید های زندگی بخش هر نسیم تنفس هوای تو کجا را می توانم گذشت...
-
بیگانگی
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 10:43
بیگانگان شهر با دستهایی از غلاف خون برآمده دیوارهای خشتی حرمتها را خیال باطل آلوده اند بد مستی های شبانه ذهن های متروک گناه آلود پیش می روند اینجاست که تکفیر صلیب رهبانیت به دست می گیرد زالوهای گناه تا عمق کلامها نگاههاست عبور سیاهیها را می توان شمرد اینجاست سر به زیر و نجیب بیگانگی خویش را اعتراف می کنید شرم هزاران...
-
باغچه
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 21:00
پشت سروهای شسته روفته قد علم کرده هنوز بوی پائیز شنیدنی است تمام پستوی لاله عباسی ها را می توان کنار گذاشت اما صدای این کلاغهای تیره روز از فراسوی سرو ها چنارها کجائید مترسکهای باغچه کلم کاری شده دیروز ها را نیز چمن بکارید صف به صف نشسته تا ابد ساعت های شبنمی صبحگاه برگهای خیس و لال سپیدارها را می توان نوشت تا کجا...
-
ما وشما
یکشنبه 27 مردادماه سال 1387 21:30
آی شما ها که با من ما مخالفید هر گز این من و ما را شمایی نمی شود خیال در بند چنین رسم نو ظهور این روح زخم خورده ما را ملامتی هرگز چنین روا نباشد این بدعت گذاری زر و دستهای پینه بسته را این است تضاد من و مایی و شما در سطر سطر هزاران نفیر ظلم هرگز روا نباشد چنین خیانتی ما را به خویش وام دار جنون بدان ساکت نشسته ایم به...
-
رنج زمانه
یکشنبه 13 مردادماه سال 1387 00:01
اینجا زمانه را به رنج می کشند آسان میان چهار دیواریهای گذشته ها فرفی نمی کند بمان کسی بالای سطرها نشسته است در بی خیالی و سکوت لبخندهای مضحک دیروز را بگیر فردای هر کسی به زنجیر می رود می دانی و گذر می کنی خیال این است محال روزگار ما در رنجهای دیگران کسی است در رنجهای ما خدایی نشسته است فرقی نمی کند گذر می کنی بمان...
-
جنون
جمعه 11 مردادماه سال 1387 20:51
پشت میله های حاشیه گرفتار دستهای خشک و چروکیده تشنه چشمهای لبریز از پوسیدن مرگ خسته از نفس زدن های همین دیوار سنگی پر است از حاشیه جلبک یک فضا لبریز از تعفن شهوت باران باتن زخمی کاغذ این همه رسوایی و داس شکسته چه باید باقی بماند از جنون از سر آغاز هجوم سر بریدن./ ۱۵/۹/۸۲
-
امروز
جمعه 11 مردادماه سال 1387 09:49
امروزی دیگرفردا خواهد آمد امروزی که مثل امروز تو از خورشید می ترسی پرده ها بسته می مانند بیماری گلدان را آب می دهی شمع هنوز روشن است شب است هنوز روز نیامده شاید امروز هم روز نیاید اما این عقربه ها پی چه می روند وای نمی دانند که چه در پیش است و گر نه خاموش می شدند صدایی نمی آید سنگ فرشهای کوچه هنوز خوابند حتی صدای کفش...
-
روزنه
جمعه 11 مردادماه سال 1387 09:35
نمی دونم تو می دونی تو اوج تاریکی قلبم نازنین توی تمام بودن و نبودنهام تو سقف سلول غرور و کینه هام یه روزنه است که نور می پاشه روی من روی تمام خستگی روی سیاهیهای قلب و سینه ام روی وجود مرده بی کینه ام تو می دونی نه نمی دونی چه سخته چشم به روزنه تا به سحر چه سخته مرگ انتظاری لای در چه سخته دست به التماس چه سخته بی امید...
-
نفرت
جمعه 11 مردادماه سال 1387 00:37
بوی نشت یک خیال تیره می رسد زیر دربهای بسته خیره چشمهای تو و باز تو در فصل فصل جنون یک شبی خیره سر کلام هرزه ات را نظام می دهی صف به صف پشت هر واژه سنگریست دیگر از خودت نگو بوی نفرتی سرد و مرده نشت می کند باز دم دمی دگر مرگ در سینه می دود کاش هوا نبود تو را درون نفرتی تیره چال کرده اند تو نیستی پیکره تیره ای سنگ مرگ...
-
عصمت همیشگی
جمعه 11 مردادماه سال 1387 00:10
دو نگاه پاک و معصوم غرق مرداب نبودن زیر شلاقهای پاییز توی فکر آخرین برگ اشکهای مذاب و جاری از پس قلعه احساس رمزی از خواهش بودن برای نیاز هر صبح باید اما که پریدن حتی با بال شکسته باید از کویر تاریک راهی زد به عمق خورشید شاید از نگاه خسته پاکی رنگین کمان رفت اما تا عمق سیاهی عصمت همیشگی هست./ ۱۱/۶/۸۳
-
شرم تاریخ
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 01:01
تاریخ را شرمی است یک چشم لوچ و چشمی کور این خاکستری های زمانه را آنگاه که مردمان با دهانی کفین تسبیح تسبیح گندم می شمارند اینجا نه هر جا شاید نه باید پروایی نیست سیلی های سرخ ژاندارکی گرد گرفته ای تاریخ آنگاه که مسلخی بنیان نهادی هابیل را زهری در نوک قلم آغشته می شود باریدن از نخست اشتباه بود سطرهای فاحشه دروغ اعتراف...
-
ناقوس
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 00:48
واژه واژه صدای ناقوسها را تعذیت نوشته دیروز من بخوان تقدیر اگر تقصیر باشد آه فرقی نمی کند دگر بنیان سست مرگ راحت گذر مکن در زیر وصله وصله این لحظه های کور شرمی هزار بار تو را نیز می جود مرگ است این که می شود قدیس باورم ناقوس مرگ را امشب به بلندای صبح بخوان سالوسیان چشم هیز روز تاریخ دفتر یاداشت من شدند آلوده ای دیوار...
-
تثلیث
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 00:30
تثلیث راهبه های نشسته روی درد من به خویش دیده ام کسی می برد مرا ساکت نشسته ام به کنجی غریب اینان به نام گناه در برزخ خیال صد جنون من خویش را بالای دار دیده ام صبح های سرخ و زرد آنگاه که در فریب تثلیث خویش را روی گناه دیگری محسور می کنم وقتی که بایدم موذی و تیره فکر روح شریر این قلم را کشته ام دروغ آری خیالم کنون مشوش...
-
ناموس قلم
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 00:11
بکارت از دست رفته قلم تشویش غیرت هزاران نگاه سرد مسلول مانده ای به وهم کدامین گناه من دیر است اینان که می رونند دیر است باز هم در زیر صد هزاران سکوت شرم بازیچه ای بنام منت می کنند نگاه آری خدای را در سطرهاشان نشانده اند تقدیر سرخ کلام من هر گز به نام کسی رنج دیده ای تاریخ یک نگارش مبهم نشو امید در واپسین نفسهای این...
-
توبه تو
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1387 10:08
تورا بسان غصه به دل آه می کشم تو نیستی و من دانه دانه تسبیح میان فصل به فصل سجاده به توبه گناه می کشم چه بی کلام مانده ای به فصل سرد قاب عکس حسرت یک زمان دور گذشته نیستی ولی باز بدون هیچ دلیل زشت تو را سیاه می کشم پر است سینه ام از آه تسبیح پاره توی مشت توبه یک نیاز شد شک نبود و بودنت تو نیستی ولی به دل باز میل گناه...
-
انجماد
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1387 09:55
چه تکاپوی سیاهی وسط این همه جنجال عجیب و چه دلمرده نگاهی پشت هر پنجره بسته خواب نفس سرد نموری که پس حاشیه هاست روی هر برگ چنار روی ریگ ریگ ته گلدان است پشت هر دیواری زمزمه فریادیست و تهی مانده پر از وحشت یک فصل غریب باز هم می لولند مسخ یک دوره بخت برگشته که پس هر برگی انجمادی ست از آن تیره شب سرد و نمور 16/11/85
-
قفس و نفس
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1387 02:12
از قفس زنگ زده افکارم حس های کشته ام چهار دیواریهای خاموش فردا نه فرداها را فراریم صدای هق هقی تلخ کسی شاملو می خواند کوچه های تاریخ را می نویسند چه بد هوای قفسم تنگ شده نفسم نمی آید آه از حس های پوشالی نمازهایم بی وضو صبح ها و صبحهای دیگر کلمات مرده جان می گیرند چاقو به دست یکی این قفس را باز کند نفسم نمی آید ۴/۵/۸۷
-
مهمانی شب
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1387 01:41
امشب دستانت مهمانی من وتمام نگاهت عریان سخت می شود نگفت جام چشمانت را لبخند ها را ستاره می شمرم تا خویش را از تو بیابم صحبتی نمانده جز نگاه وتو در کالبد شب دوباره می رقصی ماه را یا مهتاب ستاره های چشم هیز غریبه های بد می خوانی می خوانم دوباره زلزله آمد و تو و من می مانیم اول راه ۴/۵/۸۷