حسرت

ادبی

حسرت

ادبی

روزگار ما

رونوشت روزگار ما 

چقدر سیاه 

پر از گناه 

روزهای وصله زده به حادثه 

راستی 

سرخ 

تن پر از گناه صد دروغ 

روزگار ما 

آی ای همای تیره بال سرنوشت 

بیش از این سخت! 

روزگار ما 

فاصله  

رنگ خاکستری نجیب 

حدیث سنگ و آهن و غریب بودنی ست 

باز از نو نوشت باز این نوشته ها 

روزگار ما 

سرای بی سر هزاران بهشتی و جهنمی 

لیز خورده های پل 

روزگار ما 

صد هزاران گناه نانوشته را  

پای این همه رنگ و رو رفته ای  

چال می کنند 

روزگارما 

شادی گذشته ای 

پیچ و تاب خورده را 

میان بازوانی نحیف 

قبر می کنند نگاه مادرانه ای نجیب 

روزگار ما 

مرگ را قاب کرده اند میان دست 

سنگ سخت یک لحد 

زکرهای بی رضایت کسی 

خوانده می شود نجابتت 

گناه بیست ساله ای شنیع 

پاک می شود از روزگار ما 

 

 

عباس اسدی 

۲۶/۱۰/۸۸