حسرت

ادبی

حسرت

ادبی

شبهای خیال

شبهای یک خیال ترم خواب می شود 

با ماه  

چه آرزویی کنم تو را  

شوق نگاهی ندارم ای دریغ 

امید را به شام کدامین پسین کشم 

از لحظه ات رهایی نمانده است 

وین تار و پود منی را که یاد توست 

مهتاب ترین لحظه ای        خدا 

در باورم خیال تو را می کشم  

گناه 

شبهای یک نگاه تو را در خیال خویش 

این باورم  

شب و روسیاهی ام 

 

 

12/07/88