نمی دونم تو می دونی
تو اوج تاریکی قلبم نازنین
توی تمام بودن و نبودنهام
تو سقف سلول غرور و کینه هام
یه روزنه است
که نور می پاشه روی من
روی تمام خستگی
روی سیاهیهای قلب و سینه ام
روی وجود مرده بی کینه ام
تو می دونی
نه نمی دونی
چه سخته چشم به روزنه تا به سحر
چه سخته مرگ انتظاری لای در
چه سخته دست به التماس
چه سخته بی امید بودن دلی
۱۹/۹/۸۱